توضیحات اجمالی بخشها:
متن سیصد و سیزده جلدکتاب و سیصد و سیزده مقاله پیرامون امامزمان علیهالسلام با موضوعاتی چون سخنان، تاریخ زندگانی، سیره و فضائل، ارائه فهرست کلیه کتابها و مقالهها به صورت یکجا (بیست و چهار هزار موضوع)، جستجوی پیشرفته در متن، پاورقی و عناوین، تصاویر و پوسترهای زیبا و جذاب، امکان چاپ صفحات و انتقال متن به دفترچه یادداشت، متن زیارتنامهها، نغمههای دلنشین و همخوانی
شب آن چنانی
زمان مطالعه: 3 دقیقه مردی از اهالی کوفه به خراسان عزیمت کرد و مردم آن سامان را به امامت و ولایت پیشوای ششم، حضرت صادق علیه السلام دعوت نمود. اهل خراسان دربارهی گرایش به امامت و خلافت آن بزرگوار، سه دسته شدند. گروهی دعوت مبلغ کوفی را پذیرفتند و او را در مورد حقانیت آن حضرت، تصدیق نموده به پیشوائی و ولایتش گرویدند. جمعی
رمز موفقیت و کامیابی
زمان مطالعه: 3 دقیقه آرزوها و خواستههای انسان طبق یک تقسیم کلی بر دو گونه است: 1. رسیدن به موفقیتهای زندگی و دست یافتن به ابزار بهزیستی و خوشبختی. یکی در پی دانش و ارتقاء علمی است، دیگری برای نیل به مقام و منصب تلاش میکند، سومی در آرزوی ازدواج و پیدا کردن همسری شایسته به سر میبرد، خلاصه هر شخصی سعادت خود را
داستان ملکه
زمان مطالعه: 6 دقیقه شب سه شنبه بود که بانو گرفتار سردرد شد. او ملکه نام داشت، فرزند عبدالرحمن و همسر مردی به اسم امین بود. آنها در نجف زندگی میکردند و عامی مذهب بودند. یعنی حضرت علی علیه السلام را خلیفهی چهارم پنداشته و از مذهب حق که تشیع است و بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله، امیر المومنین و
اطاق عمل بدون جراحی
زمان مطالعه: < 1 دقیقه آقای عین – الف، از قم میگوید: مدت سه سال بود که از بیماری فیستول رنج میبردم تا آنکه عکس رنگی گرفتم و با تشخیص دکتر سید محمد تقی… تصمیم قطعی داشتم در بیمارستان نکوئی قم بستری شوم و تحت عمل جراحی قرار بگیرم. قبل از رفتن به بیمارستان شب چهارشنبهی پنجم شعبان به مسجد جمکران مشرف شدم و پس
حکایت شنیدنی
زمان مطالعه: < 1 دقیقه یکی از خدام حضرت رضا علیه السلام گوید: برای کشیدن دندان نزد دکتر رفتم. دکتر گفت: غدهای هم کنار زبان شما است که باید جراحی شود. من موافقت نمودم. اما پس از عمل جراحی لال شدم و قدرت حرف زدن را از دست دادم. ناگزیر همه چیز را روی کاغذ مینوشتم و به این وسیله با دیگران ارتباط برقرار میکردم.
سرگذشت من
زمان مطالعه: 5 دقیقه در شهر دمشق، پایتخت کشور سوریه زندگی میکردم و از راه عبا بافی امرار معاش مینمودم. هنوز در سن نوجوانی بودم و دوستانی داشتم که در ساعات فراغت با آنان سرگرم تفریح میشدم و به لهو و لعب میپرداختم. ما از گناه پروائی نداشتیم و در پی خوشگذرانی و هوسرانی بودیم. آن روز جمعه بود. من به شیوهی همیشه با